حجه الاسلام والمسلمین سعیدی که خود از یاران قدیمی و پیشکسوت سپاه است، در نخستین روزهای هفته دفاع مقدس پذیرایمان شد تا هم یادی از دفاع مقدس کنیم و هم به برخی از مسائل روز بپردازیم.
به عنوان نخستین پرسش، درباره نقش نمایندگی ولی فقیه در نهاد ارزشمند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ضرورت وجود این نمایندگی توضیحاتی بیان کنید.
در خصوص ضرورت و یا نقش نمایندگی ولی فقیه در سپاه باید عرض کنم که این ضرورت و اهمیت تابعی است از رسالت سپاه و نقش سپاه در عرصه انقلاب اسلامی. در بسیاری از کشورها نیروهای مسلح پاسداری از مرزها و تمامیت ارضی را برعهده دارند اما سپاه یک ویژگی دارد که آن را از سایرین متمایز میکند و آن این است که وظیفه اصلی سپاه، حفاظت از انقلاب و حراست از دستاوردهای آن است.
انقلاب یک موجود زنده، متحرک، فعال، پیشرو و پیشرونده در تمامی عرصههاست. هم حفظ انقلابها مهم است و هم انقلابی بودن افراد اهمیت دارد. امام باقر(ع) میفرمایند: حفظ عمل از اصل عمل مهمتر است. یعنی اینکه هم حفظ انقلاب مهم بوده و هم انقلابی بودن و حفظ تفکرات انقلابی حائز اهمیت است.
یعنی معتقدید بدون حفاظت از انقلاب، احتمال انحراف پدید میآید؟
- بله ما شاهد افول بسیاری از انقلابها بودهایم. انقلاب کبیر فرانسه دچار یک انحطاط شد و 100 سال گرفتار بحرانهای شدیدی شد تا توانست آرام آرام مسیر خود را پیدا کند یا انقلاب اکتبر شوروی دچار انحرافات شدیدی شد. انقلاب الجزایر اگرچه از مساجد برخاسته بود ولی یکروز هم امکان حاکمیت دین و مذهب در این کشور را فراهم نکرد.
در مصر هم شاهد بودیم که علی رغم تلاش تمامی انقلابیون و برگزاری چند مرحله انتخابات اما در نهایت انقلاب از مسیر خویش خارج شد، به همین جهت اصل انقلاب اهمیت دارد اما حفظ انقلاب از اصل آن مهمتر است. در انقلابهای توحیدی نیز همین اصل ساری و جاری است. به عنوان مثال انقلاب موسیبن عمران(ع) در ایجاد بسیار خوب بود و توانست به پیروزیهای چشمگیری دست یابد اما به جهت عدم پایبندی به اصول و مبانی، انقلاب از مسیر اصلیاش خارج شد و قرآنکریم میفرمایند: «خودشان باعث این انحراف شدند.»
لذا در انقلاب ما بانیان قانون اساسی آمدند و یک نهادی را پیشبینی کردند که از دستاوردهای انقلاب اسلامی حفظ و پاسداری کند. البته پاسداری از انقلاب تنها منحصر به سپاه نیست. اولین و مهمترین رسالت رهبری هم همین است و سپاه مجری تدابیر رهبری است و در واقع سپاه در راستای تدابیر و منویات رهبری برای حراست از انقلاب تلاش میکند یا روحانیت، علما و مراجع به نوع دیگر؛ نقش پاسداری از کیان اسلام و انقلاب اسلامی را برعهده دارند.
چه ویژگیهایی در یک پاسدار باید وجود داشته باشد تا بتواند پاسدار انقلاب باشد؟
- برای اینکه سپاه بتواند رسالت خود را به نحو احسن انجام دهد میباید از خصوصیات زیادی برخوردار باشد. یکی از آنها بحث معنویت است. به تعبیر مقام معظم رهبری «معنویت باید تا مغز استخوان هر پاسدار نفوذ کند» چرا که معنویت است که مهمترین عامل ثبات و استقامت انسانها در عرصههای سخت و طاقتفرساست. همین مقاومت مردم و معنویت ایشان در صدر اسلام بود که موجب موفقیت آنها شد. قرآنکریم نیز عامل موفقیت را همین میداند و میفرماید: اگر 3 خصوصیت ایمان، صبر و بصیرت را داشته باشید توانتان 10برابر میشود اولین خصوصیت معنویت بود.
دومین ویژگی بصیرت است یعنی فهم جامع و کامل از روند انقلاب و شناخت خطرات و تهدیدات علیه انقلاب اسلامی. کسی که میخواهد از انقلاب پاسداری کند میباید همه جوانب را خوب بشناسد. هم معنویت خوب داشته باشد، هم معرفت خوب داشته باشد و هم بصیر باشد.
مسئله سوم ولایتمداری است و میبایست ولایتمدارترین افراد در سپاه باشند. دلیل آن هم این است که رهبری انقلاب، ولیفقیه و جانشین امام عصر(عج) بوده و فرمانده کل قواست. یعنی سلسله مراتب سپاه مستقیما به رهبری اتصال پیدا میکند.
بنابراین وجود یک نهاد در سپاه لازم بود تا این سه وظیفه را پیگیری کند. نهادی که در جهت تقویت بنیه معنویت، افزایش معارف دینی و آشناسازی با آخرین متغیرها و تحولات در جامعه؛ نقش اساسی و تعیینکنندهای را برعهده دارد.
فراز و فرودهای این نهاد از ابتدای جنگ تاکنون درحوزه مباحث فکری و نظارتی چگونه بوده است؟
- البته این کارنامه و ارائه یک آینه تمام نمایی از عملکرد نمایندگی ولیفقیه مستلزم توجه به جوانب مختلف است ما در این فرآیند، فراز و نشیبهای فراوانی را شاهد هستیم. در شکلگیری نهاد نمایندگی و سازمان یافتگی آن نیز این فراز و نشیبهای مشهود است. بخشی از آن برمیگردد به رشد تدریجی سپاه و به تبع آن رشد تدریجی نمایندگی ولیفقیه و بخشی دیگر برمیگردد به نوع تعامل میان فرماندهی و نماینده ولیفقیه. اما در مجموع اگر بخواهیم نمرهای را به نمایندگی ولیفقیه داده باشیم، این نهاد نقش بسیار موفقی داشته است.
در 94 ماه دفاع مقدس نقش تیپ 83 امام صادق(ع) در دوران جنگ تحمیلی که وظیفه آن شناسایی و جذب روحانیون وتربیت ایشان بوده غیرقابل انکار است. در بخش تقویت معارف دینی و ارتقای معنویت، بنده معتقدم که سپاه در حال حاضر در بهترین شرایط خود به سر میبرد. ضمن آنکه امروزه با وجود وسایل ارتباط جمعی و متغیرهایی چون ماهواره و اینترنت شرایط با گذشته متفاوت است. علاوه بر اینکه در گذشته خود جنگ نقش بازدارندگی و سازندگی داشته است. به تعبیر حضرت آقا نهاد نمایندگی میباید جایگزین همان نقش بازدارندگی و سازندگی در جنگ باشد.
بحمدالله نمایندگی توانسته در عرصههای مختلف تلاش کند. البته در این دوره اخیر نقش تعامل مثبت میان فرماندهی و نمایندگی ولیفقیه بسیار موفقیتآمیز بوده. کتب و نشریات متعددی در جهت تبیین مبانی ارزشی منتشر شده که همگی حاصل کار پژوهشکده ماست که سابقهای 27 یا 28 ساله دارد. الان در حدود 120 پژوهشگر در حوزههای مختلف کارهای پژوهشی گوناگونی را در دستور کار دارند و آثار بسیار گرانسنگی را تولید نمودهاند یا در بخش آموزشی، دانشکده ما با بیش از 25 سال سابقه درخشان، نیروها و مربیان بسیاری را تربیت کرده که ارتقای کمی و کیفی آن به جهت تامین نیازها در دستورکار قرار گرفته است.
بنابراین نمایندگی ولیفقیه به شهادت بسیاری از دستگاههای نظارتی هم چون ستاد کل؛ دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی کل قوا و به شهادت خود فرماندهان، از توفیقات بسیار ارزشمندی برخوردار بوده و در حفظ و ثبات این مجموعه نیز بسیار نقشآفرین بوده است که از خطوط انحرافی و ضایعات احتمالی جلوگیری به عمل آورد.
این مخصوص همین دوره شماست؟
- البته رشد تدریجی را نمیشود منکر شد اما بنده خودم شاهد برخوردهای بسیار هوشمندانه شهید محلاتی و مرحوم فاکر به جهت جلوگیری از نفوذ ضایعات و انحرافات به داخل سپاه بودهام. یعنی حفظ سپاه برعهده نمایندگی ولیفقیه و حفظ انقلاب برعهده سپاه است. تعبیر شهید محلاتی این بود که اگر سپاه، پاسدار انقلاب است، نمایندگی ولیفقیه نیز وظیفه حفاظت و حراست از سپاه را برعهده دارد که این خود نقش بسیار مهمی بشمار میآید.
اگر صلاح میدانید وارد حوزه جنگ شویم. از نگاه حضرتعالی علت شروع جنگ چه بود و چرا یک کشور انقلابی همچون ایران مورد هجوم واقع شد؟!
- معمولا هر جنگی یک آغاز و پایانی دارد که هم آغازش عللی دارد و هم پایان آن براساس علل و عواملی خواهد بود. جنگ تحمیلی در تاریخ 31 شهریور 59 آغاز شد و در مورخه 29 مرداد 67 با پذیرش قطعنامه 598 به پایان رسید در مورد علت شروع جنگ دو دسته عوامل وجود دارند یکی عوامل فرامنطقهای و دیگری عوامل منطقهای که در واقع ترکیبی از این عوامل توانست یکی از طولانیترین جنگها را رقم بزند.
جنگ ما 1/5 برابر جنگ جهانی اول، 2 برابر جنگ جهانی دوم و 3 برابر جنگ آمریکا با کرهشمالی زمان برده است اما عوامل فرامنطقهای را بنده به 3 عامل تقسیم میکنم.
وزیر خارجه دولت کارتر در تاریخ 59/3/11 میگوید که سیاست اجرایی ما در قبال ایران عبارتست از 3 مسئله اول اضمحلال و از هم پاشیدگی داخلی ایران؛ دوم فروپاشی اقتصاد ایران و سوم تهاجم به مرزهای ایران به منظور براندازی.
در حقیقت معمولاً برای براندازی، جنگ و استفاده از شیوههای سختافزاری به عنوان آخرین مرحله مورد توجه است اما درباره انقلاب اسلامی ایران از همان ابتدا رویکرد نظامی را در دستور کار خود قرار دادند که شاید بتوان مهم ترین دلیل آن را نوپایی انقلاب و نیز شرایط داخلی ایران عنوان کرد.
از این جنگ چه اهدافی را دنبال میکردند؟
یک هدف جلوگیری از سقوط رژیمهای وابسته به غرب. یعنی آمریکا میدانست با پاگیری نظام اسلامی ایران، جمهوری اسلامی میتواند همچون حرکت دومینو به سایر کشورهای منطقه تسری پیدا کند.
دوم تأمین امنیت اسرائیل که برای آمریکا نقشی استراتژیک داشت از اهمیت ویژهای برخوردار بود و سوم حاکمیت در منطقه خاورمیانه و تسلط بر منابع و ذخایر انرژی؛ چراکه براساس آمار و اسناد موجود 540میلیارد ذخیره فسیلی خاورمیانه در برابر 30 میلیارد ذخایر ایالات متحده میتوانست برای آمریکا از اهمیت ویژهای برخوردار باشد و طبیعی بود که از هر اقدامی که بتواند این منابع را در اختیار آنها قرار دهند کوتاهی نکنند. ماهیت جنگ 8ساله نیز هم نظامی بود، هم نیابتی بود و هم ترکیبی بود از عوامل پشتیبانی کننده. آقای گورباچف آن زمان به 27 کشور نامه مینویسد و میگوید که ما اجازه نخواهیم داد که رژیم صدام سقوط کند.
یعنی هم امپراتوری غرب و هم امپراتوری شرق، هر دو برسر این موضوع توافق کرده بودند. الان در سوریه میبینیم که بین روسیه و چین با غرب اختلاف نظر وجود دارد ولی در زمینه جنگ علیه ایران توافق جهانی وجود داشت. اما عوامل منطقهای شامل رژیم بعث حاکم بر عراق و ارتجاع عرب بودند. دلایل منطقهای به جهت شروع جنگ نیز یکی ماهیت ایدئولوژیک در ضدیت با اسلام بود یعنی تفکر حاکم بر حزب بعث، تفکر مارکسیستی بود و اساساً با یک حکومت دینی و الهی سر ناسازگاری داشتند. بخصوص اینکه 65درصد از مردم عراق شیعه بودند و بیش از 90درصد مردم عراق نیز از مسلمین هستند. لذا صدام به شدت از جانب ادامه بقای خودش احساس خطر میکرد و نگران بود.
دوم خصلت تجاوزکارانه و توسعهطلبی و گسترش مرزهای آبی از سوی صدام بود که بعد از ایران به کویت حمله کرد. در نامهای هم که به یکی از سران کشور نوشته بود عنوان کرده بود ما با شما 800کیلومتر مرز آبی داریم درحالی که اصلاً مرزهای آبی مشترک میان ما و عراق در منطقه اروند و حوزه فاو بوده است.
سومین عامل منطقهای را نیز میتوان روحیه ناسیونالیستی صدام و ادعای سیادت بر جهان عرب دانست. چراکه وی انسانی بسیار خودخواه و خود محور بود و چهارمین عامل وابستگی به جبهه استکبار بود که میخواست بعنوان مهره آنها در منطقه به ایفای نقش بپردازد. لذا جنگ در پایان شهریور 59 آغاز شد و جالب است که در همان ابتدای جنگ عدنان خیرالله به صدام میگوید که 162 پرنده جنگی برای شکست ایرانیان به پرواز درآمدهاند که صدام هم در پاسخ میگوید تا نیم ساعت دیگر کمر ایران شکسته میشود و به خبرنگارانی که خواهان مصاحبه با وی بودند میگوید که من هفته آینده در تهران با شما گفتوگو خواهم کرد. یعنی این معادلات دست به دست هم داد تا آنها خیال کنند تا بتوانند ایران را شکست داده و خوزستان را از آن خود کرده و انقلاب را ساقط بکنند.
درعین حال نیز ظرف مدت کوتاهی هم توانستند 1300کیلومتر از اراضی و مناطق هوایی ایران را تحت پوشش بمباران خود قرار دهند. بیش از 20 هزار کیلومترمربع ظرف مدت 3ماه به تصرف آنها درآمد. اشغال و تصرف خرمشهر بعد از 24روز مقاومت و محاصره شهر آبادان حاصل چندین ماه عملیات دشمن بود که علیالظاهر پیروزی قطعی را برای رژیم عراق متصور میبودیم.
ظاهراً پیروزی آنها قطعی بوده و وعده صدام به عدنان خیرالله وعده بیراهی نبوده چراکه کشور مورد تهاجم در شرایط بدی بسر میبرد و سپاه و ارتش ساختار منسجمی ندارند و از آن سوی نیز ارتشی کاملاً مجهز و مسلح و با برنامه و مورد حمایت قدرتهای جهانی وارد جنگ میشود. حال چگونه این روند متوقف شد و پیشرویهای ارتش بعث ادامه نیافت؟!
- روند جنگ بسیار نگرانکننده بود. با توجه به شرایط ارتش، این نهاد نظامی هنوز خود را بازنیافته بود. سپاه کاملا مستقر نشده و بسیج هنوز شکل نگرفته بود.
سه استان مرزی ایران شامل کردستان، آذربایجان غربی و خوزستان گرفتار آشوب بودند و دولت مرکزی استقرار لازم را نداشت. امکانات جنگی ما در حد و قابل قیاس با تجهیزات ارتش صدام نبود.
از طرفی هم بنیصدر در قدرت بود که نگاه روشنی به جنگ نداشت. من در آن زمان که توفیق حضور درجبهه را داشتم، تا 12 کیلومتری اهواز تانکهای عراقی آمده بودند منتهی رزمندگان با امکانات اندک توانستند جلوی پیشروی بعثیها را بگیرند. درهر حال روند، روند خوبی نبود تا اینکه تحولاتی در عرصه جنگ انجام شد. عزل بنیصدر، شکلگیری سپاه و بسیج و نیز بازیافت ارتش و همچنین نوع مدیریت و رهبری امام راحل و حضور پرشور نیروهای مردمی و همهگیر شدن دفاع مقدس در میان آحاد جامعه توانست شرایط را به نفع ایران تغییر دهد.
از همه مهم تر، تثبیت حقانیت جمهوری اسلامی در برابر جبهه باطل بود که به مردم انگیزه داد تا در مقابل باطل، کفر، شرک و ارتجاع عرب و ائمه کفر ایستاده و از نظام اسلامی خود دفاع کنند. درچنین شرایطی بود که ما با 3 مرحله مواجه بودیم. مرحله اول دفاع بود. مرحله دوم تثبیت و مرحله سوم نیز تهاجم بود.
تهاجم نیز خود شامل 2 مرحله بود. یک بیرونراندن دشمن از مرزهای داخلی و مرحله دوم تهاجم به خارج از مرزها که خود آن نیز دلایل خاص خود را داشت.
بنابراین متغیرهایی که در فرماندهی، ساماندهی، طراحی و برنامهریزی برای جنگ اثرگذار بود؛ توانست موفقیتهایی را به همراه داشته باشد.
در فرمایشهای شما از دفاع، تثبیت و تهاجم نام برده شد. مبحث تهاجم ناظر بر مقطع زمانی پس از فتح خرمشهر است. اساسا چه ضرورتی برای ورود ما و تهاجم به خاک دشمن وجود داشت؟!
- در مورد شکل تهاجمی و آفندی برای بیرون راندن دشمن دلایل واضح و روشنی وجود دارد، چرا که بالاخره سرزمین ما مورد هجوم واقع شده و انگیزه فراوانی برای سرکوب متجاوز وجود داشته است. اما آنچه مهم است دلیل تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر بوده است. چند دلیل در اینجا مطرح است. اول مقابله با انگیزه فاسد صلحطلبان دروغین که منجر به حفظ رژیم صدام بود چرا که عراق میتوانست با بازسازی و ترمیم نقاط ضعف خود، حملهای دیگر را ترتیب دهد. روزنامه والاستریت ژورنال در تاریخ 63/1/23 مینویسد که ریگان دستور داده است که اقدامات لازم برای طرحهایی جهت جلوگیری از سقوط رژیم صدام به عمل آید.
در واقع آنچه که باعث تدبیر ادامه جنگ از سوی امام (ره) بود جلوگیری از تحقق نیت شوم شعاردهندگان دروغین صلح بود. چرا که آنها دنبال صلح نبودند و دنبال این بودند که صدام شکست نخورد و ایرانیان وارد خاک عراق نشوند چون تصور میکردند اگر ایران بصره را تصرف کند رژیم صدام سقوط کرده و دیگر چیزی برای آنها باقی نمی ماند، لذا تمام تلاششان بر این معطوف بود که طرفین جنگ بر سرمرزهای خود متوقف شوند و بدین طریق بتوانند صدام را در قدرت نگاه دارند.
عامل دوم اصل حاکم بر دفاع مشروع ما دو مطلب بود، اول صیانت از خود و انقلاب و دوم رفع ظلم و فتنه از منطقه. یعنی از بین بردن غده سرطانی ایجاد شده توسط آمریکا در خاورمیانه با فتح خرمشهر اولین خواسته تأمین شد، اما دومین آن هنوز تحقق نیافته بود. علاوه بر اینکه ما خواهان تصرف عراق نبودیم. ما دنبال توسعه سرزمینی خود نبودیم. ما دنبال اضافه کردن شهری بر شهرهای خود نبودیم. ما به دنبال گوشمالی صدام و کوبیدن سر افعی بودیم.
عامل سوم بر ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر عدم اعتماد به قول و قرارهای صدام بود. صدام قرارداد 1975 را با وقاحت و برخلاف عرف بینالمللی پاره کرد و از بین برد. از این روی چه تضمینی وجود داشت وی صلح را بپذیرد و پس از مدتی مجددا حملات را از سرگیری نکند. لذا ما برای حفظ نظام و انقلاب و کشور میباید جنگ را تا از بین بردن و دفع کامل فتنه ادامه میدادیم.
عامل چهارم به نظر میرسد که یکی دیگر از اهداف جبهه استکبار از سردادن شعار صلح، گرفتن امتیاز از جمهوری اسلامی و کشاندن ایران به پشت میز مذاکره بود.
به همین دلایل بود که امام(ره) دستور ادامه جنگ را دادند و شعارمحوری ایشان جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم بود فلذا رزمندگان آمادگی خود برای ورود به خاک عراق را اعلام نمودند.
روند عملیاتها در سالهای اولیه جنگ چشمگیر بود اما به مرور زمان کند شد در مقابل سخن حضرت امام مبنی بر «جنگ جنگ تا پیروزی» شعار دیگری بود بدین مضمون که «جنگ جنگ تا یک پیروزی» که این نیز اثرگذار بود میخواهیم درباره این موضوع صحبت کنید.
- مساله تغییر در وضعیت نبرد بعد از فتح خرمشهر آغاز شد گرچه عملیاتهای بزرگ هم داشتیم.اولین موضوع استفاده گسترده از مواد شیمیایی توسط عراق بود، دوم مسلح کردن زمین بدین صورت که صدام قبل از فتح خرمشهر موضعی تهاجمی داشت اما پس از فتح آن شکلی تدافعی به خود گرفت لذا زمینها را مسلح کرد که ما نتوانیم پیشروی قابل توجهی داشته باشیم همین مینهای خورشیدی و موانع بتن آرمه را در جبهه ایجاد کرده بود و مورد سوم تبدیل نمودن صحنه جنگ به جنگی فرسایشی. چرا که نوع رفتار ما فرسایشی نبود و ما نمیتوانستیم به شکل فرسایشی جنگ را دنبال کنیم. موضوع طولانی شدن زمان جنگ نیز از مباحث اثرگذاری بود که میتوان بدان اشاره کرد.
یک علت مهم دیگر، تغییر در وضعیت نگرش فرماندهان جنگ و نوع نگاه ایشان بود.
ما پس از فتح خرمشهر در مدیریت جنگ 2 نگاه را شاهد هستیم. نگاه حضرت امام(ره) به جنگ و نگاه دیگر مدیرانی که در آن دوران مسئولیت داشتند. آقای هاشمی در یادداشت روزانهاش در 66/2/9 مینویسند: صبح خدمت امام رفتم و وضع جنگ را گفتم امام تاکید کردند که جنگ باید تا سقوط صدام ادامه پیدا بکند (کتاب دفاع و سیاست صفحه 88)
یعنی قطعنامه که در تیر 66 تصویب شد، یک ماه پیش از آن امام (ره) با توقف جنگ مخالفت کرده بودند.
یا امام در پیام خود در 67/3/7 یعنی یک ماه مانده به پذیرش قطعنامه، میفرمایند که رزمندگان ما در سپاه و ارتش و بسیج با تکیه ایمان و سلاح و امید خویش به نبرد و دفاع مقدس خود ادامه دهند. اما نگاهی هم در میان برخی مسئولان جنگ وجود داشت که از نوع اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین وقت فرماندهی کل قوا بر میآمد که نگاهشان درباره ادامه جنگ همان نگاه «جنگ جنگ تا یک پیروزی» بوده و هر وقت که ایشان درباره شرایط جنگ خدمت امام میرسند بر آن بودند که امام را بر پایان دادن به جنگ متقاعد کنند اما امام بر ادامه جنگ تاکید میداشتند.
دلایل آقای هاشمی برای این موضوع چه بوده؟
-در مجموعه اظهارات آقای هاشمی 3دلیل به عنوان چرایی پایان جنگ مطرح میشود. اول خستگی و بیانگیزگی نیروها. ایشان در آن برهه مدعی بودند که به علت فرسایشی بودن جنگ نیروها انگیزه و توان کافی برای ادامه جنگ را ندارند. عامل دوم عدم اقبال مردم از اعزام به جبهه عنوان میشود. که حتی امام در این رابطه نیز میفرمایند بنده اعلام جهاد میکنم. سومین عامل هم عدم امکان تدارک جنگ از سوی دولت است. ایشان در این رابطه نیز میگوید که من با میرحسین موسوی در این رابطه صحبت کردم که وی از عدم توانایی دولت در تجهیز جبههها سخن به میان آورد. در مقابل دیدگاه آقای هاشمی عده کثیری بر این باورند که هیچ کدام از دلایل مطرح شده از سوی ایشان قابل قبول نیست چرا که نه نیروها خسته شده بودند و فرماندهان هم آماده بودند.
اتفاقا پس از پذیرش قطعنامه در جلسه شورای عالی فرماندهی سپاه که بنده نیز در آن جلسه حضور داشتم، دوستان در آنجا خیلی عصبانی و ناراحت بودند و میپرسیدند که چه کسی امام را وادار به پذیرش قطعنامه و نوشیدن جام زهر کرده است و ما حاضریم تا آخرین قطره خون بجنگیم.
در نفی دلیل دوم هم این سوال مطرح است که از کجا ایشان میگفتند که مردم خسته شدهاند چرا که اگر امام اعلام جهاد میکردند مسئولین انگیزه برای ادامه جنگ داشتند، مردم هم حاضر بودند باز هم فداکاری کنند تا آرمانها بهطور کامل تحقق پیدا کند. پیرامون دلیل سوم و توان دولت هم این شبهه وجود دارد که ما در مقاطعی شرایط بسیار سختتر را تجربه کردیم و در عین حال جنگ را ادامه داده بودیم.
زمانی که در اوایل جنگ ما در تهیه آرپیجی هم مشکل داشتیم توانستیم با کوکتل مولوتف کار را به پیش ببریم لذا مشکلی برای تمهید و تدارک جبههها وجود نداشته است.
لذا این مسائل که گفته میشود نقطهنظرات شخصی ایشان ناشی از نوع نگاهشان به قضیه جنگ بوده است.
البته آنچه که مهم است چند مسئله است. یکی آنکه چگونه امام را به پذیرش قطعنامه متقاعد نمودند. بالاخره در قضیه پذیرش قطعنامه آقای هاشمی نقش بسیار مهمی داشتند چرا که ایشان از فرمانده سپاه، ارتش و حتی دولت خواستند تا نظرات و البته امکانات خود درباره ادامه جنگ را عنوان کنند.
ایشان با آگاهی از نظرات این 3 نهاد، خدمت امام رفتند و مباحث مطرح شده در آن جلسه منجر به آن شد که امام به این نتیجه برسند که دیگر جنگ قابل ادامه نیست. این در حالی است که از نوع فرمایشات امام چنین استنباط میشود که ایشان به این امر راضی نبودند. در آن نامهای که آقای هاشمی از جمعبندی نظرات سپاه، ارتش و دولت خدمت امام ارائه میکند؛ آنجا یک مسئله دردناکی پیش میآید ایشان میفرمایند براساس گزارشهایی که به بنده دادهاند فرمانده کل سپاه میگوید که برای ادامه جنگ ما به 300 هواپیمای پیشرفته 3000 تانک و چه تعداد لشکر و تجهیزات و... نیاز داریم و در عین حال همان فرمانده جنگ میگوید که ما آمادگی داریم که جنگ را ادامه دهیم که این دیگر خود شعاری بیش نیست.
نحوه بیان امام حاکی از آن است که ایشان از نگاه مدیران رده اول جنگ نسبت به تداوم آن، رضایت ندارند. منظور امام این بود که شما بنا نبود که با هواپیما و تانک با دشمن بجنگید شما میبایست با تکیه بر ذات باری تعالی و اراده مردم جنگ را ادامه دهید و خداوند هم وعده داده بود تا به شما کمک کند اما نگاه برخی از مسئولان و فرماندهان جنگ، نشان از رویکردی متفاوت با دیدگاه امام داشت.
آقای حسنین هیکل جملهای را در رابطه با امام(ره) میگوید اینکه بین امام و مردماش فاصله اندک و بین امام و رده اولش فاصله بسیار است.لذا درباره تحلیل شرایط جنگ تحمیلی چند نکته قابل ذکر است. نکته اول چرایی پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام(ره) است که بنده نمیتوانم درباره آن اظهارنظر قطعی کنم اما پرواضح است که با توجه به پذیرش قطعنامه 598، امام به این نتیجه رسیده بودند که ادامه جنگ به ضرر اسلام و انقلاب خواهد بود.
برای امام(ره) پذیرش صلح یا ادامه جنگ موضوعیتی نداشت بلکه اصل مهم و اساسی از منظر ایشان حفظ انقلاب و دستاوردهای آن بود. زمانی حفظ انقلاب و کیان اسلام در گروی جنگ با صدامیان بود و زمانی هم پذیرش صلح و قطعنامه 598 ضامن تداوم انقلاب بشمار میرفت.
لذا اثبات هیچکدام از دلایل مطروحه از جمله عدم استقبال مردم از اعزام به جنگ با ناتوانی دولت در تامین جبههها و یا خستگی و بیانگیزگی رزمندگان ممکن نخواهد بود.اما به هر حال عدهای امام را متقاعد کردند که ادامه جنگ ممکن نیست و ایشان نیز احساس خطر کردند که مبادا جنگ فرسایشی به قیمت نابودی انقلاب تمام شود لذا امام(ره) جام زهر نوشیدند. بنده معتقدم که امام حسن(ع) جام زهر نوشید و هم حضرت امام هم جام زهر نوشید.
اساسا چرا جنگ به این مرحله رسید و ما نتوانستیم نقش گذشته را داشته باشیم و در مسیر جنگ فرسایشی و درخواستهای آنچنانی تسلیحاتی افتادیم؟
- ادامه جنگ شرایطی را میطلبید بخصوص آنکه توان ما با دشمن بعثی متقارن و متوازن نبود و امکاناتی که عراقیها داشتند ما فاقد آن بودیم همانطور که امکاناتی هم که ما داشتیم دشمن نداشت. ما اگر قرار بود پیروز جنگ باشیم باید اصل غافلگیری مطلق را رعایت میکردیم یعنی اگر دشمن را در غفلت و بیاطلاعی محض قرار میدادیم میتوانستیم پیروزیهای بیشتری را به دست آوریم.
من میخواهم مقایسهای داشته باشم میان عملیات والفجر 8 و مقطع زمانی پس از آن. در عملیات والفجر 8 موضوع حفاظت اطلاعات به شکل 100 درصد انجام پذیرفت.
پس از عملیات والفجر 8 که با موفقیت 100 درصدی و فتح فاو همراه بود عملیات بعدی که قرارگاه آن در خرمشهر بود و قرار بود والفجر9 نام گیرد بنا شد که به عنوان فتحالفتوح، پایان جنگ را رقم بزند متاسفانه در آن هیچ یک از اصول حفاظتی انجام نگرفت.
بنده خودم به مسئولان میگفتم که رصد این مقدار نیرو آن هم در شهر ویرانه خرمشهر نیازی به ماهواره و تجهیزات ندارد چرا که عدنان خیرالله میگوید که از طریق آواکسهای آمریکایی مستقر در عربستان میتوانستند حتی کیسههای شن پشت کامیونها را بشمارند لذا با وجود این حجم از افراد در منطقه عملیات، پیشبینی آن از سوی عراقیها کار چندان سخت و غیرممکنی نبود و همینطور هم شد و متاسفانه این عملیات با ضایعات و صدمات زیادی به نیروها و رزمندگان ما همراه شد.
بنده معتقدم که ما بعد از عملیات والفجر 8 دچار غرور شدیم و به عوامل پیروزیمان توجه نکردیم و ضایعات و ضربات زیادی را تجربه کردیم. لذا عوامل موثری در کشاندن جنگ به این سمت و سو موثر بوده است. از فرماندهی جنگ بگیرید تا عملکرد دولت وقت.
بنده شاهد بودم که آقای رضایی در قرارگاه شورای عالی فرماندهی سپاه میگفت که دولت آقای موسوی اصلا جنگ را قبول ندارد و هیچ کمکی به ما نمیکند و نیز نوع نگاه مدیران هم موثر بوده است. همه اینها عواملی بود که جنگ میان ما و طرف عراقی را به فرسایش کشاند و زمینه را برای پذیرش قطعنامه از سوی امام فراهم نمود.
واقعیت امر این است که جنگ خوب به پایان نرسید اما خداوند به خاطر اخلاص امام و مردم و رزمندگان زمینهای را فراهم کرد که با حمله عراق به کویت، یک سال پس از پذیرش قطعنامه، فتح و نصرت را نصیب ما بکند.
این خود یکی از نقاط تلخ تاریخ انقلاب هست که جنگ را ما خوب به پایان نرساندیم و لی به مدد الهی صدام خودسر با حمله به کویت خود را در موضع ضعف قرارداد و شورای امنیت یکسال پس از پذیرش قطعنامه 598، عراق را به عنوان متجاوز اعلام نمود و خداوند فتح و پیروزی را به ما و امام(ره) هدیه نمود.
در اواخر جنگ، میدان جنگ از جنوب به غرب تغییر کرد و بسیاری از فرماندهان این را یک اشتباه مهم ارزیابی میکردند.چه شد که ما به این تغییر جبهه جنگ از جنوب به غرب رسیدیم؟!
- اولا عرض کنم در این مورد ما نمیتوانیم دیگران را متهم کنیم به اینکه کسانی که این تغییر جبهه از جنوب به غرب را باعث شدهاند، خیانت کردهاند نه! ولی درباره اشتباه بودن این اقدام باید گفت که بله این عمل، کاری اشتباه بود.
اگر بنا بود ما برگ برندهای برای به تسلیم درآوردن صدام داشته باشیم آن برگ برنده جبهه غرب نبود. یعنی رگ حیاتی صدام در جنوب و بصره بود لذا انتقال قرارگاه و جبهه نبرد از جنوب به غرب اشتباهی استراتژیک بود.
اصلا غرب برای دشمن اهمیتی نداشت که بتواند صدام رابه تسلیم وادار کند.
به هر حال این موضوع و موضوعات با اهمیت دیگری در مورد پذیرش قطعنامه وجود دارد که لازم است با بیطرفی کامل و با دقت و وسواس و تکیه بر اسناد آن زمان مورد بررسی قرار گیرد تا افکار عمومی و به خصوص نسل جوان در جریان کم و کیف ماجرا قرار گیرند تا هم خدمات و فداکاریهای رزمندگان و ایثارگران و فرماندهان محفوظ بماند و هم تأثیر اقدامات و تصمیمات هر کس مشخص شود.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با فرماندهان سپاه مطالب مهمی بیان فرمودند که بخش مهمی از آن درباره ورود سپاه در عرصههای سیاسی بود. همچنین بحث بسیار مهم نرمش قهرمانانه که این روزها شاهد تحلیلهای مختلف و حتی مغرضانهای درباره آن هستیم. لطفا دراین خصوص توضیحاتی بیان کنید.
- بنده مسئله را به چند بخش تقسیم میکنم. موضوع نخست مبحث نرمش قهرمانانه است که ایشان مطرح فرمودند. معظمله در ترجمه کتابی به نام صلح امام حسن(ع) که در سال 54 چاپ شده در ذیل عنوان آن مرقوم میدارند «پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ.»
برخی افراد این تعبیر حضرت آقا را با صلح امام حسن و شرایط آن برهه مقایسه کردند که در اینجا باید گفت شرایط کنونی به هیچ عنوان با شرایط پذیرش صلح توسط امام مجتبی(ع) قابل مقایسه نیست و لازم است برای رفع این سوءبرداشت و سوءتفاهم نکاتی را عرض کنم.
نکته اول آنکه مورد اشاره رهبری ناظر بر یک مسئله بود و آن اینست که اگر تغییری در رفتار دشمن بوجود آمد ما میتوانیم با حفظ اصول، تاکتیکها را تغییر دهیم. این یعنی آنکه اگر دشمن بنا بر شرایطی حاضر به مذاکره شده ما نباید این فرصت را از دست داده و بهانهای به دست دشمن بدهیم و میتوانیم با فرصتی قهرمانانه با طرف مقابل مواجه شویم.
اینجا دو واژه مطرح است یکی نرمش و دیگری قهرمانانه.
نرمش یعنی عدول از شعارهای آفندی و پدافندی که میتوان در شرایطی از آنها صرفنظر نمود. منظور از قهرمانانه نیز استفاده از فرصت گفت وگو و مذاکره در عین پایبندی به اصول و موازین انقلابی است.
چرا قیاس شرایط کنونی با شرایط عصر امامحسن(ع) به هیچ عنوان صحیح نیست و چرا این مقایسه، قیاسی معالفارق به حساب میآید؟
در زمان ما حاکمیت در اختیار ولی فقیه است و مردم و کارگزاران نظام تابع منویات ولیفقیه هستند درصورتی که در زمان امام مجتبی اینگونه نبوده است. تنها یک وجه شبیه پیرامون این دو مبحث وجود دارد و آن عدم استفاده از فرصت و ظرفیت تغییر در شرایط طرف مقابل است. به عنوان مثال ما اصل غنیسازی چرخه سوخت را مدنظر داریم نه غنیسازی 20درصد را. غنیسازی به منظور استفادههای صلحآمیز و موارد تحقیقاتی.
بحث دوم رهبر معظم انقلاب بحث سپاه و نحوه تعامل آن با نظام است. مجموعه سپاه تابعی از متغیرهای زیادی است. یعنی اگر تهدیدی سخت در پیش روی نظام باشد سپاه میباید آرایشی سختافزاری به خود بگیرد، اگر هم تهدید نرمافزاری در کمین باشد سپاه میباید آرایشی نرمافزاری را در دستور کار قرار دهد لذا سپاه یک نیروی نظامی کلاسیک نیست و نهادی منعطف است که در هر شرایطی خودش را با انواع تهدیدها علیه نظام انطباق خواهد داد اما یک ارتش کلاسیک اینگونه نیست. ارتشها ماهیتی نظامی دارند تا اگر زمانی قدرتی نظامی علیه کشور وارد عمل شد بتوانند به مقابله بایستند. لذا آمادگی ارتش منحصر به امور نظامی و شرایط جنگی است اما سپاه میباید در هر شرایطی خود را آماده عمل نگاه داشته و مدافع انقلاب اسلامی باشد.
سپاه نباید هیچگونه وابستگی به جریانها و احزاب و گروهها داشته باشد و بحمدالله نیز ندارد چراکه شأن سپاه بالاتر از تمامی جریانات و دستجات و گروههاست ممکن است احزاب و گروهها از لحاظ مواضع با سپاه همسویی داشته باشند اما این نمیتواند دلیلی بر وابستگی سپاه به جریانات داشته باشد.
سپاه باید برروی تمامی احزاب و گروههایی اعم از مخالف، معاند، معارض، موافق مشروط و موافق 100درصد اشراف و شناخت و آگاهی داشته باشد تا بتواند وظیفه خود در حفظ و حراست از انقلاب اسلامی را به خوبی انجام دهد. در سپاه بینش سیاسی وجود دارد، دانش سیاسی ضروری است؛ گرایش سیاسی مورد توجه است. مگر میشود انسان به هیچ سمتی گرایش نداشته باشد منتهی گرایش پاسداران، گرایش به اصل انقلاب و ولیفقیه است نه گرایش به احزاب و دستهجات و گروهها.
سپاه پاسداران با افتخار در یومالله 22بهمن، در روز قدس در یادواره شهدا و بسیاری از مراسم با نشان وارد میشود اما پاسداران به هیچ عنوان نباید فعالیتهای سیاسی ممنوعه داشته باشند که بحمدالله چنین است. بهطور طبیعی بسیج همواره به سمت فردی گرایش پیدا میکند که سابقه مذهبی، بسیجی و حضور در جبهه داشته باشد اما این به معنی موضعگیری رسمی سپاه نیست بلکه گرایش افراد به سمت افراد مذهبی و معتقد است. ما به هیچ عنوان در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده و نمیکنیم این تهمت بزرگی است به سپاه که این نهاد را متمایل به فرد یا افرادی نشان میدهند.
فراموش نکنیم امام فرمود من زنده باشم یا نباشم نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیافتد. بدین ترتیب نظر و رأی بسیجی و پاسدار به سمتی خواهد بود که نگذارد انقلاب اسلامی در اختیار افرادی نااهل قرار گیرد و این به معنی حفاظت از دستاوردهای جمهوری اسلامی است نه حمایت از فرد یا گروهی خاص. موضعگیری سیاسی سپاه هم تابع شرایطی است. سپاه میباید در حوادث بینالمللی و منطقهای و حتی داخلی موضعگیری داشته باشد. بالاخره آقا فرمودند «این عمار». بالاخره وظیفه ماست که درفتنه 88 و یومالله 9دی موضعگیری کنیم.
بنده به عنوان نمایندگی ولیفقیه بسیار مورد سؤال قرار میگیرم که چرا شما در قبال فلان موضوع، موضعگیری نکردهاید یعنی خود بسیجیها در مواردی معترض عدم موضعگیری ما میشوند. لذا سپاه نباید خنثی باشد سپاه باید زنده و فعال باشد و موضعگیری داشته باشد.
سپاه در برابر جنگ نرم دشمن مسئول است و وظیفه دارد معارف و مبانی انقلاب را در کوی و برزن تسری داده و تبلیغ کند.
منبع: کیهان